شبکه حزبی و رسانهای زردی که در کشور ما فعال است، چالشی مهم بر سر راه منافع ملی در حوزههای اقتصادی، فرهنگی و سیاست داخلی و خارجی است. این شبکه رویکردی به غایت مبتذل و به شدت پرتناقض دارد؛ شبکهای فاقد اصول ثابت که یک طیف آن، آلوده به باندبازی و حزبزدگی کورکننده است و طیف دیگر آن به مثابه پایگاه رسانهای و سیاسی بیگانه عمل میکند و بنابراین، جهتگیریهایش با رسانههای ضد ایرانی آمریکا و انگلیس مو نمیزند. باندبازی توأم با بیتوجهی به حرمتهای قانونی و اخلاقی و دینی موجب شده تا طیف اول از همگامی با طیف دوم و همپوشانی در بسیاری از رویکردها احساس عار نکند. دولت محترم با چند چالش عمده در حوزه سیاست خارجی، فرهنگ و اقتصاد مواجه است و جا دارد ضمن ارزیابی روند 7-8 ماه گذشته، به این واقعیت توجه کند که ساماندهی اقتصاد و فرهنگ در داخل و حفظ منافع ملی در حوزه سیاست خارجی مستلزم فاصلهگذاری با این شبکه زرد است.
شبکه مورد بحث، تابستان و پاییز سال گذشته تبلیغات پرحجمی را سامان داد مبنی بر اینکه کلید گشایش اقتصادی در تابوشکنی و مذاکره با آمریکاست و اگر گرههایی پدید آمده، مربوط به تندروی و لجاجت جمهوری اسلامی است که رفتاری ایدئولوژیک با غرب به ویژه آمریکا دارد و پرستیژ خود را در معارضه با آمریکا جستوجو میکند. این تبلیغات در جریان سفر رئیسجمهور به نیویورک- حضور در مجمع عمومی سازمان ملل- و سپس مذاکرات ژنو پررنگتر شد به نحوی که ادعا شد در آمریکا دولت و رئیسجمهوری میانهرو سرکار است اما در هر دو کشور تندروها نمیگذارند کار پیش برود. به همین ترتیب از توافق ژنو به عنوان بزرگترین توافق قرن و گشایش بزرگ یاد شد و اینکه دوره جدید تنشزدایی شروع شده است. اما اکنون که قریب 9 ماه از شروع آن تبلیغات بیسابقه میگذرد، واقعیتها هر روز عرصه را بر اوهام و خیالپردازیهای شبکه زرد بیشتر تنگ میکند. در این میان آنچه بدگمانیها به این شبکه را افزایش میدهد، اصرار بر زدن فنهای بدل و حاشیهپردازی برای نپرداختن به صورت مسئله اصلی و کارنامه عملکرد آنان است حال آن که اگر صداقت داشتند و صرفا راه به خطا برده بودند، باید عذر میآوردند و جبران میکردند.
جای شگفتی است. این شبکه شترمرغی به ماجرای عدم صدور روادید برای سفیر جدید ایران در سازمان ملل که میرسد، حتی به نفع آمریکا نیز سکوت نمیکند بلکه نویسندگان و گویندگان آنها بارها از دولت میخواهند آمریکاییها را درک کند و از معرفی آقای ابوطالبی که پیش از این معاون سیاسی دفتر رئیسجمهور و فرد معتمد وی بوده، منصرف شود. آنها یک بار نیز به رژیم مستکبر آمریکا اعتراض نکردند یا دستکم توضیح ندادند که چرا در دوره تنشزدایی مورد ادعا، دولت میانهرو(!) آمریکا آن روی واقعی خود را نشان میدهد؟ اما در مقابل، مصرّانه پیگیر دفن ریچارد فرای جاسوس سازمان سیا در اصفهان هستند و شگفتآورتر اینکه، هرچه برای جاسوس آمریکایی احترام و اعتبار نداشته میتراشند، کمترین غیرتی نسبت به سفیر دیپورت شده کشورمان نشان نمیدهند؛ گویا بنا دارند جنازه فرای را آن قدر برجسته کنند که ماجرای روادید ابوطالبی به فراموشی سپرده شود! نیامدن جنازه جاسوس آمریکایی به آنان برمیخورد اما یاغیگری آمریکا در مقابل حق قانونی جمهوری اسلامی ایران آن هم در دوره به اصطلاح ماه عسل و تنشزدایی، کمترین غیرتی را در این جماعت برنمیانگیزد. لاتبازیهایشان با ملت غیور و نجیب ایران است و شکلاتمآبیشان برای آمریکاییها. آیا دشمن نباید طمع کند و گستاختر شود؟!
هنوز که هنوز است رفتار کبک پیشه کردهاند- اگر که مامور و معذور نباشند- و میگویند ممانعت از صدور روادید برای سفیر ایران، زیر سر اسرائیل و دیگر تندروها در کنگره است و اوبامای میانهرو بیتقصیر است. صداقت به خرج نمیدهند که بگویند اتفاقا این وزارت خارجه آمریکاست که میگوید حمید ابوطالبی را مناسب نمیداند و برای وی ویزا صادر نمیکند. مسئله روشن است. بعد از همه شامورتی بازی تبلیغاتی دولت آمریکا و برخی دولتهای غربی در القای اینکه دولت و رئیسجمهور جدید ایران تافتهای جدا بافته از استراتژی کلی نظام و انقلاب هستند، اکنون معلوم شده آمریکا همان آمریکای عهدشکن و خودبرتر بین و بیصداقت و غیرقابل اعتماد است که درست سر بزنگاهها، دست چدنی را از دستکش مخملی بیرون میکشد و غفلتا پشت پا میزنند، حتی اگر آقای روحانی با تلقی اظهار نظر دیپلماتیک گفته باشد من اوباما را مودب و میانهرو یافتم.
اکنون مرکزیت دولت آمریکاست که فرستاده و معتمد ویژه رئیسجمهور کشورمان را به سازمان ملل راه نمیدهد، بر حفظ چهارچوب کلی تحریمها اصرار میورزد، شرکتهای خارجی را از معاملات مشروع با ایران برحذر میدارد، برای چندمین بار شرکتهای ایرانی را مشمول تحریم میکند، تعهدات نیمبند ژنو را زیر پا میگذارد و مانع از گردش بخش به اصطلاح آزاد شده داراییهای ایران در شبکه مالی و بانکی بینالمللی میشود و حتی در مقابل فروش قطعات هواپیمای مسافربری به ایران کارشکنی میکند. دست آخر نیز از اوباما گرفته تا کری و شرمن میگویند ما قرار نیست به ایران اعتماد کنیم، بلکه این ایران است که به عنوان متهم باید در طول دستکم 20 سال ثابت کند برنامه هستهایاش منحرف نشده است! با همه این لگدپرانیها که نشان میدهد انسان نااهل و مستکبر، تربیتپذیر نیست همان شبکه حزبی و رسانهای زرد اصرار دارند آمریکا را با صفت میانهروی بزک کنند و نیمه گمشده دولت یازدهم نشان دهند. توهین از این بالاتر؟!
در این میان جا دارد از یک خیانت بزرگ اقتصادی در کارنامه شبکه مورد بحث سخن بگوییم. از 6-7 سال پیش که موضوع اصلاح الگوی مصرف و هدفمندسازی یارانه در دولت وقت جدی شد، شبکه مذکور در کارشکنی و سنگاندازی کم نگذاشت و با تبدیل بحث مهم ساماندهی اقتصادی به یک موضوع پوپولیستی، دولت سابق را در قبال فشار تبلیغاتی سنگین وادار به نقض غرض کرد. کوتاهیهای دولت سابق در این باره و سپس آلوده شدن آن به حلقه انحرافی و فعالیتهای تبلیغاتی انتخاباتی- نظیر شعار افزایش یارانه به 250 هزار تومان- را نباید از یاد برد اما واقعیت این است که دولت وقت در آغاز، همت بلندی برای این اصلاح اقتصادی مهم داشت و اجرای یک آرزوی چند ده ساله را به عرصه عمل آورد اما در همان بدو کار هدفمندی و با وجود جمعآوری اطلاعات از مردم برای خوشهبندی و توزیع عادلانه- و نه مساوی- یارانهها همین شبکه زنجیرهای به جای تشکر از اهتمام دولت، عزم جزم کرد تا مردم را علیه دولت بشوراند مبنی بر اینکه دولت میخواهد مردم را از یک حق محروم کند و در حق آن جفا کند. جو تبلیغاتی چنان سهمگین شد که دولت در برابر همین فشار رسانهای جا زد و به نقض غرض هدفمندی تن داد تا سروصداها بخوابد.
همین جریان وقتی مثلا در یک فصل، میوه و محصول فصل دیگر کمیاب میشد، گرانی میوه را در تیترهای اصلی برجسته میکرد و دولت وادار میشد با اختصاص ارز و واردات بیرویه، دهان هوچیگران را ببندد غافل از اینکه غوغاسالاران این بار خواهند گفت مردم چه نشستهاید که دولت دارد خزانه و درآمدها را با واردات میوه بر باد میدهد! حتما در کنار خدمات بزرگ دولت گذشته، عیبهای بزرگی نیز به آن وارد است اما انصافا دولت باید با این مرض هوچیگری چه میکرد؟ یا مثلا فرض بگیرید دولت جرأت به خرج داد و برای مقابله با مصرف بیرویه بنزین یا قاچاق آن و نیز فشار تحریمها، موضوع سهمیهبندی بنزین و واقعیتر کردن قیمت آن را - با همه هول و هراسها و نگرانیها- در دستور کار قرار داد. واکنش شبکه زرد- که در نظریه از تعدیل اقتصادی، واقعی کردن قیمت حاملهای انرژی، و صرفهجویی و سرمایهگذاری یارانهها در حوزه تولید دفاع میکرد اما به خاطر دغدغههای انتخاباتی هرگز سراغ این اصلاحات نرفت- چه بود؟ آقای جهانگیری معاون اول رئیسجمهور و عضو مرکزیت حزب کارگزاران حق دارد که از رسانهها توقع داشته باشد در اجرای فاز دوم هدفمندی یارانهها و کاهش تعداد یارانهبگیران با دولت همدلی و همراهی کنند. اما درست به همین دلیل باید گفت روزنامه کارگزاران- ارگان رسمی کارگزاران- و برخی روزنامههای مشابه در ماجرای سهمیهبندی بنزین خیانت کردند وقتی که فردای شروع این اصلاح اقتصادی، به جای قدردانی از دولت یا توضیح ضرورتهای این کار بزرگ برای مردم، تمام صفحه اول خود را به یک پمپ بنزین آتش گرفته اختصاص دادند و در تیتری بزرگ نوشتند «بلوای بنزین»! شبکه زرد آن روز - و سپس در ماجرای شروع هدفمندی یارانهها و بعدها به بهانه تحریمهای اقتصادی که تعمدا به التهاب و تورم مصنوعی و انتظاری دامن زدند و کار تا تشنج نیم روزه در بازار تهران پیش رفت- انتظار میکشیدند کار کشور به بلوا و آشوب نیابتی بکشد، حتی اگر به خاطر یک دستمال، یک بازار قیطریه را به آتش بکشند.
آنها با روحانی صادق نیستند همچنان که با هاشمی و خاتمی رفیق صادق نبودند اما تظاهر به حمایت میکردند. این جماعت روزنامهباز و سیاستباز، مصیبتی بزرگ برای ملتند همچنان که به جای آدرس مقصد، نشانی پرتگاه را به دولت و نوع سیاستمداران نشان میدهند. 7-8 ماه از دوره خدمت دولت سپری شد و دریغ است که باقی مانده این فرصت بزرگ پایمال شبکه زرد رسانهای و سیاسی شود. کاش دولتمردان محترم به این عارضه خطرناک، فراتر از حب و بغضهای جناحی و حزبی و سیاسی بنگرند. این بازنگری عین اعتدال و تدبیر است.
منبع: کیهان