سردار خشونتی که ناجی اصلاحات میشود
چگونگی و چرایی گرایش و تمایل جریان اصلاحطلب به سمت هاشمی رفسنجانی، بعد از سالها خصومت و تخریب بررسی می شود و روشن می گردد که انتخابات ریاستجمهوری سوم تیر 1384، نقطهعطفی در پیوند هاشمی و اصلاحات است.
چرخش ایدئولوژیک و دگردیسی فکری و عقیدتی هاشمی عامل تداوم همراهیها
حمایت تمامعیار اصلاحطلبان از هاشمی از فتنهی 88 بدینسو میتواند نشان از تغییر موضع قابلتوجهی در برخورد اصلاحطلبان نسبت به هاشمی در طول این سالها باشد. موضوع مهم این است که گردش و چرخشهای فکری و عقیدتی و بالطبع سیاسی از سوی هاشمی، عامل نزدیکی وی به آنها بوده است و بدیهی است تا زمانی که این نزدیکی فکری و عقیدتی پابرجا بماند، این حمایت مصلحتجویانه و منفعتطلبانه نیز تداوم خواهد داشت.
میتوان مواضع مختلف هاشمی رفسنجانی را در طول این سه دهه مقایسه کرد تا به این طریق، علت تعریف و تمجید و استقبال منتقدان نظام از هاشمی رفسنجانی و تغییر اصطلاح «عالیجناب سرخپوش» به «ناجی اصلاحات» را متوجه شد.
انتشار اظهارات منفعلانهی هاشمی در قبال اسرائیل در آستانهی انتخابات یازدهم ریاستجمهوری، انتشار فایل صوتی و فیلم سخنان هاشمی در متهم کردن دولت سوریه بهعنوان یکی از محورهای مقاومت در برابر اسرائیل به کاربرد سلاحهای شیمیایی، ادعای مخالفت حضرت امام (ره) با شعار مرگ بر آمریکا و... نمونههایی از این مواضع در چند ماه اخیر بوده که مدتی رسانهها و افکار عمومی را به خود مشغول کرده است. مواضعی که البته نقطهی عطف آنها، رفتار ایشان در حوادث پیش و پس از انتخابات 88 بوده است؛ آنگاه که هاشمی هفت ماه پیش از برگزاری انتخابات در همایش سی سال قانونگذاری، موضوع تقلب در انتخابات آتی را برای نخستین بار مطرح کرد[i]سرانجام با پروپاگاندای رسانهای موضوع موهوم تقلب در انتخابات برای بخشی از تودهها، باورپذیر شد و چند ماهی کشور را به وضعیت آشوب و بلوا کشاند. و
علاوه بر انتشار نامهی بدون سلام و والسلام او خطاب به رهبر انقلاب در آستانهی انتخابات،[ii] در جریان حوادث پس از انتخابات، مواضع سؤالبرانگیز او بهویژه در نمازجمعهی 26 تیرماه 88 (در مقطع ریزش آشوبهای خیابانی) و ابراز تردید در سلامت انتخابات صورتگرفته و تأکید بر بحرانی توصیف کردن وضعیت جمهوری اسلامی، دشمنان نظام را بیش از پیش به او امیدوار ساخت.
نگاه مصرفگرا و سرمایهسالار هاشمی در عرصهی اقتصادی و اشرافیتپسندی وی در زندگی خصوصی، که اغلب حتی با توجیهات شرعی در افکار عمومی مورد عرضه قرار میگرفت، مردم را تشنهی شعارهای عدالتخواهانه و سادهزیستی دولت نهم و دهم ساخت.
اگرچه درخصوص مواضع خاص و بعضاً «اپوزیسیونی» آقای هاشمی تحلیلهای بسیاری صورت گرفته و به این تحلیل در اذهان عمومی دامن زده است که در «هاشمی پیر»، نشانههای فراوانی از چرخشهای ایدئولوژیک و حتی پریشانی و نارسایی فکری به چشم میخورد. بعضاً بین هاشمی جوان و هاشمی پیر تفاوت قائل شده و چرخش مواضع او در سالهای متمادی مسئولیت در نظام جمهوری اسلامی را شگرف و فوقالعاده عجیب و البته قابل مقایسه با برخی تشابهات تاریخی در صدر اسلام تصور میکنند و برخی معتقدند که هاشمی پیر تفاوت زیادی با هاشمی از ابتدای انقلاب تاکنون نداشته و تنها مواضعش کمی شفافتر و متمایزتر شده است.
حامیان چنین دیدگاهی اغلب با انتقاد از مواضع هاشمی در قبل از انقلاب و اوایل انقلاب، همچون حمایت بیش از حد او از مجاهدین خلق (منافقین)، حمایت او از مصدق و بازرگان و حمایت سؤالبرانگیز وی از منتظری، هم در جریان قائممقامی او توسط خبرگان و هم در ماجرای عزل، معتقدند هاشمی تغییر ژرفی نکرده است و تنها در گذر زمان، فرصت بروز و ظهور افکار خود را یافته است. در نگاه این تحلیلگران، تغییرات استراتژیک وی به مقتضای شرایط روز، ناشی از عملگرایی هاشمی به عنوان یک سیاستمدار بوده است و نه فقط بهعنوان یک شخصیت انقلابی.
هاشمی خود البته جزء دستهی دوم است و اصرار دارد که او تغییری نکرده است و هرچه تغییر است حاصل تغییر در مواضع دیگران است و او همیشه در حالتی از تعادل و خط مرکزی نظام جمهوری اسلامی بوده است. او در موارد متعددی خود را معتدل خوانده است. بهعنوان مثال، در مصاحبه با فصلنامهی مطالعات بینالمللی بیان میدارد: «ضمناً آنچه که به من در این مسائل کمک میکند، مسئلهی اعتدال است. تقریباً همیشه از نوجوانی و جوانی در روستا و در قم، در بحثها و سخنرانیهایم معتدل حرکت میکردم. در مبارزه هم اینگونه بودم. آنقدر معتدل بودم که اواخر مبارزه، منافقین و کسانی که میخواستند خیلی تند باشند، با من درگیر شده بودند. مبارزهی مسلحانه را نفی نمیکردم، ولی در کنارش موارد زیادی را شرط میکردم.
روحیهی اعتدال، به من کمک میکرد که مسئولیت اجرایی کشور را که بهعهده گرفتم، به این شکل زمینهی عملگرایی برایم خیلی آسان شود؛ یعنی طبیعت اصلی من عملگرایی بود. ضمن اینکه به خاطر عقاید و تحصیلاتی که دارم، عقایدم را همیشه اصل قرار میدهم. عقایدم هیچوقت مرا تشویق به افراطگری نمیکند. هر دو جناح سیاسی موسوم به راست یا چپ، آن موقع با تعبیراتی که بود، با کارهای افراطی آنها ناسازگار بودم. نیروهای معتدل و عملگرا میتوانستند همکار من باشند.»[iii]
اما نگاهی به عملکرد هاشمی در دوران ریاستجمهوری او نشان میدهد که در کنار نگاه جامعنگر و واقعبین او، هاشمی در حوزههای اقتصادی، فرهنگی و حتی سیاسی، هم در ساحت نظری و هم در عرصهی اجرایی، دچار نقایص و ضعفهای برجستهای بوده است که همین نقایص پاشنهی آشیل وی در حفظ مقبولیت و پایگاه اجتماعی او طی سالیان مختلف بوده است؛ بهگونهای که در برخی انتخابات پیدرپی، تنها مخالفت با هاشمی بهعنوان وزنهای منفی، رقیب او را به پیروزی چشمگیری رسانده است. ضعفها و نقایصی که هیچگاه تلاش نشد مورد ارزیابی و مداقه و اصلاح قرار گیرند و بلکه روزبهروز هاشمی را در چرخشی گسترده از آرمانها و اصول اولیهی انقلابی جلوه میداد.
بهعنوان نمونه، نگاه مصرفگرا و سرمایهسالار او در عرصهی اقتصادی و اشرافیتپسندی وی در زندگی خصوصی که اغلب حتی با توجیهات شرعی در افکار عمومی مورد عرضه قرار میگرفت، هیچگاه با نگاه تولیدگرا و سادهزیستی در طی سالیان متمادی اصلاح نشد و مردم را تشنهی شعارهای عدالتخواهانه و سادهزیستی دولت نهم و دهم ساخت. از لحاظ سیاسی، او که زمانی از اعضای برجستهی جامعهی روحانیت مبارز بود و اصلاحطلبان او را با القابی چون عالیجناب سرخپوش مینواختند، با شکست در چند انتخابات، در چرخشی استراتژیک، در جریان انتخابات دهم، در همهی مواضع خویش در کنار اپوزیسیون و اصلاحطلبان رادیکال قرار گرفت.
در تحلیل رفتار سیاسی هاشمی، مؤلفهی کبر سنی را نیز بایستی مدنظر قرار داد. شاید بهتر باشد تفاوت قائل شویم بین برخی بزرگانی که با پیر شدن جسم، ذهنشان پیر نمیشود با دیگرانی که با گذشت زمان، ذهنی فرتوت و کهنه مییابند.
در حقیقت، زاویهها و فاصلههای کوتاه و کوتاه، در طی زمان نه اصلاح و ترمیم، بلکه پررنگتر و پررنگتر شد تا هاشمی را متمایز از مشی انقلابی خود سازد. از این لحاظ، او در افکار عمومی، نماد چرخش و دگردیسی گستردهی مسئولین لقب گرفت که با اتخاذ برخی مواضع و هنجارشکنی و عبور از خطوط قرمز، سمبل مخالفت با وضع موجود (هرآنچه باشد) شناخته شود. تغییر مواضعی که حتی هاشمی جوان را هم شامل میشد. بهعنوان نمونه، در جریان اشغال سفارت آمریکا در تهران، از آن بهعنوان «یکی از بزرگترین اقدامات سازنده در تاریخ کشور» یاد کرد، اما در دهمین سالگرد پیروزی انقلاب اعلام کرد که با توجه به تجارب این سالها، «گروگانگیری اشتباه بود.»[iv]
لذا شاید یکی از خطاهای راهبردی هاشمی این باشد که او نتوانست همچون پیشوای انقلاب، حضرت امام خمینی (ره) و بسیاری از بزرگان و خواص انقلاب، بر اصول اولیه و ارزشهای اصیل اسلامی پایدار بماند و بهجای آنکه با گذشت زمان، روزبهروز انقلابیتر و اسلامیتر شود، برعکس آسیبپذیرتر و «اپوزیسیونتر» شد.
در حقیقت رگههایی از تفاوت و تمایزاتی که در همان اوایل حضور سیاسی او به چشم میخورد، روزبهروز او را فاصلهخیزتر و واگراتر ساخت و چرخشهای گاهوبیگاه سیاسی او، به چرخشهای بزرگ و استراتژیک تغییر یافت. انتظار عمومی از وی آن بود که با سپری شدن زمان و افزایش تجربههای مدیریتی و سیاسی، حافظ و پاسدار ارزشهای نخستین و اصیل انقلاب اسلامی باشد و میراث برجایمانده از کسی که او را پیشوا و مقتدای خود (حضرت امام) میداند را بهخوبی صیانت کند و از تحریف و اعوجاج مصون بدارد و نه آنکه خود اصول مسلمی از سیرهی امام، همچون مبارزه با استکبار جهانی و در رأس آن آمریکا را با ذکر خاطره و نقلقولهای نامسلم، مخدوش سازد.
ورود خویشاوندان هاشمی به عرصهی قدرت و ثروت (از اقامتهای طولانی آنها در کشورهای غربی تا اتهامات سیاسی و اقتصادی) که هم مغایر با مشی اسلامی در حفظ بیتالمال از خویشاوندان و هم مخالف با سیرهی حضرت امام (ره) و بزرگان انقلاب اسلامی بود، از دیگر نقاط چرخش عقیدتی و رفتار سیاسی او بوده است.
نکتهی دیگر آنکه در تحلیل رفتار سیاسی هاشمی، مؤلفهی کبر سنی را نیز بایستی مدنظر قرار داد. شاید بهتر باشد تفاوت قائل شویم بین برخی بزرگانی که با پیر شدن جسم، ذهنشان پیر نمیشود با دیگرانی که با گذشت زمان، ذهنی فرتوت و کهنه مییابند. نمونهی بارز اینچنین شخصیتهایی حضرت امام (ره) بودند که با افزایش سن مبارکشان، ذهنی فعالتر، جوانتر و پرتحرکتر مییافتند.
شاید بهترین نقش برای هاشمی آن بود که بهعنوان یک پیر انقلاب و مرجع حل اختلافات و مظهر وحدت سیاسی در کشور پابهپای رهبر نظام قرار میگرفت. او باید پاسدار و حافظ انقلاب، ارزشهای والای آن و میراث گرانقدر امام و شهدای خونینکفن جمهوری اسلامی میماند و نه بهعنوان یک اپوزیسیون از داخل و دستاویز جناحها و طیفهای رادیکال حزبی. ضمن آنکه ماهیت سیاست در تشیع، رفاقت و خلوص و تقواست و نه دعوا بر سر سهم و مقام. انتظاری که از همهی کارگزاران و مسئولین نظام جمهوری اسلامی در همهی سطوح میرود. اصلی که متأسفانه در بسیاری از خواص سیاسی مورد تغافل قرار گرفته است.(*)
پی نوشت ها :
[i]. «بعید است مردم ضدانقلاب شوند، اما اگر احساس کنند رأی آنها در سرنوشتشان بیاثر است و متولیانی پیدا میشوند که رأی آنها را هرجور که میخواهند میخوانند، آنگاه دلسرد میشوند.» (12 آذر 87)www1.farsnews.com/newstext.php?nn=8709120327
[ii]. روزنامهی جمهوری اسلامی، 20 خرداد 88.
[iii] http://www.hashemirafsanjani.ir/fa/content/%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D8%AC%DB%8C-%D8%A8%D9%86-%D8%A8%D8%B3%D8%AA-%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%AF-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF
[iv] Baktiari, Bahman. Parliamentary politics in revolutionary Iran: the institutionalization of factional politics. US: The University Press of Florida, 1996. 312. ISBN ISBN 978-0-8130-1461-6.