چرا کشورهای غربی به دنبال به رسمیت شناختن فلسطین هستند
واقعیت این است که در مخیله کسی نمیگنجد که انگلیس، فرانسه یا آمریکا بدون هماهنگی با اسرائیل برای به رسمیت شناخته شدن کشور فلسطین اقدام کنند. ولی در صورتی که مسئله "تفکیک نقشها" را در نظر بگیریم، متوجه میشویم که حتی اعراب هم در این فرایند نقشی به عهده دارند و تمامی تلاششان در این جهت است که با زدودن آلودگیها از چهره رژیم صهیونیستی، به جامعه بینالمللی بقبولانند که الآن زمینههای سازش با این رژیم فراهم است. با این وجود، رژیم صهیونیستی پس از موضعگیری کشورهای مختلف در به رسمیت شناختن دولت مستقل فلسطین، رفتاری خشمگینانه داشته و این اقدامات را محکوم کرده است.
یک پرسش که در این فرضیه نیاز به توضیح بیشتر دارد، جنجالآفرینیهای رژیم صهیونیستی بر سر این موضوع است. اگر کشورهای اروپایی با فراهم آوردن زمینههای به اصطلاح "صلح" بین اسرائیل و فلسطین، در تدارک خوشخدمتی به رژیم صهیونیستی هستند، پس دلیل شلوغکاری و جنجالآفرینی اسرائیل را چگونه میتوان تعبیر کرد؟
رژیم صهیونیستی با این موضعگیری، دو هدف را دنبال میکند: یکی اینکه خودش را چندان موافق "صلح" و امضای توافقنامه با فلسطینیها نشان ندهد و دوم اینکه بر همین اساس، امتیازات بیشتری از طرف مقابل در مذاکرات بگیرد. این در حالی است که وضعیت فعلی رژیم صهیونیستی چه از لحاظ داخلی و چه در مناسبات بینالمللی به گونهای است که بیش از هر زمان دیگری نیازمند امضای توافقنامهای با فلسطینیها است.
اسرائیل در عرصه داخلی با مشکلات عدیدهای روبهروست. در حالی که 66 سال از اعلام تشکیل این رژیم میگذرد، مقامات اسرائیلی هنوز نتوانستهاند مشخصات یک "کشور" را در حوزههای مختلف به ویژه "جمعیت" و "حاکمیت" به دست بیاورند. هنوز ضمن داشتن مناقشات ارضی، نتوانستهاند جمعیت خودشان را تثبیت کنند. مثلاً در حال حاضر از کل جمعیت 14 میلیون یهودی دنیا تنها حدود 5 میلیون نفر در فلسطین اشغالی زندگی میکنند. این در حالی است که آرمان ایدهآل اسرائیلیها در اشغال فلسطین، کشاندن تمامی جمعیت یهودیان به این سرزمین بود.
"آژانس یهود" مأموریتش انتقال و مهاجرت دادن تمام یهودیها به سرزمینهای اشغالی بود، اما اسرائیل نهتنها در آن ایده، شکست خورد، بلکه دچار مهاجرت معکوس نیز شد. در حال حاضر، بین 800 هزار تا یک میلیون یهودی با این که اسرائیلی محسوب میشوند، ولی پاسپورتهایشان اروپایی است. بدین معنی که ساکن سرزمینهای اشغالی محسوب میشوند، ولی الآن به دلیل نبود امنیت و صرفههای اقتصادی، در سرزمینهای اشغالی زندگی نمیکنند.
مبارزه مردم فلسین و آنچه که با عنوان "مقاومت" شناخته میشود، عامل دیگری بود که باعث شد این کشور به مرکزیت یهود تبدیل نشود. این موضوع مانع از تحقق شعارهای بنیامین نتانیاهو نخستوزیر اسرائیل شد و نهایت آرمانهای رژیم صهیونیستی را تنها در حد تلاش برای برقراری امنیت و کاستن از قدرت گروههای مقاومت نگه داشت.
بحران خاموش اما مؤثر دیگری که رژیم صهیونیستی با آن مواجه است (اما زیاد آن را مطرح نمیکند)، بحران جمعیتی است. در حال حاضر، نرخ رشد جمعیت اسرائیلیها در فلسطین اشغالی، به زحمت به یک درصد میرسد، در حالی که نرخ رشد جمعیت فلسطینیها چهار درصد است. وقتی مهاجرت معکوس را کنار نرخ پایین رشد جمعیت میگذاریم، متوجه میشویم از زمانی که اسرائیل اعلام موجودیت کرده تا الآن، دو میلیون و دویست هزار نفر در سرزمینهای اشغالی متولد شدهاند، اما سه میلیون نفر به خارج از این سرزمینها مهاجرت کردهاند. علاوه بر این، برخی آمارها حاکی از آن است که نرخ سقط جنین در اسرائیل، نزدیک به دو میلیون نفر بوده است، یعنی معادل همان جمعیتی که متولد شده، سقط جنین شده است.
مقامات رژیم صهیونیستی و آمارهای رسمی آن هم بارها از معضل جمعیتی اسرائیل به عنوان یک تهدید امنیتی علیه این رژیم یاد کردهاند. به عنوان مثال، بنامین نتانیاهو در سال 2003 گفت در صورتی که درصد شهروندان عربتبار اسرائیل از رقم 20 درصد فعلی، بالاتر برود، اسرائیل قادر به حفظ اکثریت جمعیتی یهودی خود نخواهد بود[2]. علاوه بر نخستوزیر رژیم صهیونیستی، "یائیر لاپید" وزیر دارایی این رژیم هم در اظهاراتی تازهتر، چند ماه پیش در اینباره هشدار داد[3]. از طرف دیگر، در میان همین جمعیت به نسبت اندک یهودیها هم وجود تفاوتهای فرهنگی، اجتماعی، زبانی و حتی عقیدتی باعث شده ایجاد وحدت و یکپارچگی در میان آنها با دشواری روبهرو باشد.
در نتیجه این مشکلات داخلی، اکنون حامیان بینالمللی رژیمی صهیونیستی متوجه شدهاند که اسرائیل با این سبقه و عقبه، نزد دنیا مقبولیت ندارد. شاید زمانی این امکان وجود داشت که بتوانند با لاپوشانی و مخفیکاری، جنایات این رژیم را مخفی کنند، اما در حال حاضر، کوچکترین اقدامی در فلسطین به سرعت در پایگاههای خبری قرار میگیرد و بلافاصله همه مردم از آن آگاه میشوند.
جامعه بینالمللی پس از آنکه رژیم صهیونیستی را در این وضعیت مشاهده کرد، برای نجات آن به رویکرد دیگری متوسل شد و این رویکرد جدید، "انتقاد از بخشی از صهیونیسم در راستای تلاش برای حفظ کلیت آن"بود. فرض اساسی این مدل، القای این نکته بود که یک عده آدم بد و وحشی، جنایتهایی را مرتکب شدهاند، اما نباید آن را به کل بدنه صهیونیسم تعمیم داد.
شکلگیری ایدهای در اسرائیل به نام "پستصهیونیسم" Post-Zionism، برای بازنگری در عملکرد دولتمردان و دستاندرکاران تحقق صهیونیسم، در همین راستا قابل تبیین است. فعالان جنبش پستصهیونیسم که در حال حاضر در حزبهای "کارگر"، "صلح اکنون" و چند حزب دست چپی دیگر از جمله "میرتس" فعالیتهای فرهنگی و سیاسی میکنند، فیلمهایی در دنیا میسازند و پخش میکنند تا بتوانند مردم جهان را متقاعد کنند همه یهودیها، صهیونیستهایی نیستند که بر سر مردم غزه بمب بریزند. پیروان این نظریه، حتی ادعا میکنند با مردم فلسطین همدرد هستند. اما در نهایت، هدف این گروه هم چیزی جز توجیه اقدامات رژیم صهیونیستی نیست.
جریان یهودیت جهانی به این نتیجه رسیده که "اسرائیل"، پروژهای تمامشدنی است و برای نجات آن باید حساب یهودیها را از صهیونیسم جدا کرد. به همین دلیل، در حال حاضر میبینیم که انتقاد از صهیونیسم حتی در میان کشورهای غربی کاملاً معمول و راحت است.
اکنون جنبشی در میان کشورهای اروپایی برای به رسمیت شناختن دولت مستقل فلسطین در جریان است. با این وجود، سادهانگارانه است که تصور کنیم دولتهای اروپایی در سالهای گذشته بر اقدامات جنایتکارانه رژیم صهیونیستی چشم بسته بودند، اما اکنون به سرنوشت فلسطین حساسیت پیدا کردهاند. بیشتر به نظر میرسد این گام رو به عقب، آماده کردن خود برای برداشتن گامی بلندتر به جلو و تطهیر چهره به شدت مخدوش صهیونیسم باشد.
منبع: مشرق