چرا توافق یک مرحلهای؟
مقام معظم رهبری در تاریخ 19 بهمن سال جاری در جمع گروهی از فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران فرمودند: «این حرفی هم که حالا انسان میشنود که میگویند که "در یک برههای درباره اصول کلّی توافق کنیم، بعد درباره جزئیات"، این را هم بنده نمیپسندم؛ این را من نمیپسندم. با تجربهای که از رفتارهای طرف مقابل داریم، احساس میکنم که این وسیلهای خواهد شد برای بهانهگیریهای پیدرپی بر سر جزئیات. اگر توافق میکنند، جزئیات و کلّیات و همه را در یکجلسه واحد تمام بکنند، امضا کنند. اینکه کلیات را جداگانه توافق کنند و بعد بر اساس آن کلیات - که یکچیزهای مبهمی است، تفسیرپذیر است، تحلیلپذیر است - بروند سراغ جزئیات، نه، این منطقی نیست.»
این سخنان مقام معظم رهبری در واقع بهمعنای موافقت معظمله با توافق یکمرحلهای است، البته همانطور که تصریح کردند، «توافق خوب» نه هر توافقی.
امام خامنهای همچنین فرمودند: «همه آنچه هم قرارداد بسته میشود بین مسئولین ما و بین طرف مقابل، باید روشن، واضح، غیر قابل تفسیر و تأویل باشد. اینجور نباشد که طرف مقابل - که با دبّهکردن و چکوچانه زدن، کار خود را پیش میبرد - بتواند باز سر قضایای گوناگون، بهانهگیری کند، دبّه در بیاورد، کارها را مشکل بکند؛ نه، همه اینها برای این است که سلاح و حربهی تحریم از دست دشمن خارج بشود. اگر بتوانند این کار را بکنند خوب است. البتّه باید به معنای واقعی کلمه تحریم از دست دشمن خارج بشود، تحریم برداشته بشود؛ توافقِ به این صورت [ بشود]؛ والّا اگرچنانچه در این زمینه به توفیق نرسیدند، ملّت ایران و مسئولین و دولت محترم و دیگران، راههای فراوانی دارند و یقینا باید آن راهها را طی کنند برای اینکه بتوانند حربه تحریم را بیاثر کنند و کُند کنند.»
آنچه از این دو پاراگراف سخنان رهبر انقلاب اسلامی استنتاج میشود این است که ایشان دولت محترم و تیم مذاکرهکننده هستهای کشور را – که در همین سخنانی از تلاشهایشان تمجید به عمل آوردند – مکلف به دستیابی به توافق «یکمرحلهای و شفاف» نمودهاند و همچنین فرمودهاند که اگر چنین توافقی حاصل نشد، راههای دیگری برای خنثیسازی حربه تحریم در پیش روی دولتمردان ایرانی قرار خواهد گرفت.
* چرا توافق یک مرحلهای؟
پاسخ روشنی به این سوال هم در سخنان مقام معظم رهبری وارد شده است و هم بسیاری از تحلیلگران در خصوص آن سخن گفتهاند. رفتار آمریکاییها نشان میدهد که اگر تصمیمگیری در خصوص کلیات در فازی جداگانه از تصمیمگیری در خصوص جزئیات صورت پذیرد، امکان بهانهگیری و تقلب از سوی آنها وجود دارد. در همین دوره اجرای برنامه مشترک اقدام، تحریمهای جدیدی که از سوی آنها اعمال شد، به زعم خودشان هیچ تضادی با این برنامه نداشت در حالی که روسها به عنوان عضو دیگر 1+5، این تحریمها را تایید نکردند.
اگر گذری به گذشته تقابل بین جمهوری اسلامی ایران و نظام بینالمللی بهطور عام و ایالات متحده بهطور خاص داشته باشیم، روشن است که شیوه مقابله عموما موفق جمهوری اسلامی، شیوه نامتقارن بوده است. همین شیوه نامتقارن بود که محوری را در خاورمیانه بنیان نهاد که اکنون بزرگترین دردسر برای ایالات متحده و متحدان این کشور است. خصوصیت شیوه نامتقارن آن است که از قواعد و الگوهای حاکم بر نظام بینالمللی که برآمده از منافع قدرتهای جهانی است پیروی نمیکند.
شاید در چارچوب قواعد و الگوهای این نظم بینالمللی برآمده از منافع قدرتهای بینالمللی عموما غربی، توافقی که در دو مرحله به دست آید سادهتر بهنظر برسد. منتها نباید فراموش کرد که ایران در مذاکره با 1+5 که به قول یک سناتور آمریکایی به مذاکرات هستهای ایران و آمریکا بدل شده با «خصم» مذاکره میکند، خصمی که سابقه دشمنیاش با ملت ایران به سالهای ملی شدن صنعت نفت بازمیگردد.
جدا از آن دسته نظریهپردازان شهیری که اصولا «اعتماد» را در روابط بینالملل نایافتنی میدانند، اکثریت بلامنازع نظریهپردازان دستکم بر این باوند که دو بازیگر دارای سابقه دیرینه خصمانه نمیتوانند بر مبنای اعتماد با یکدیگر تعامل کنند. بر اساس یک دیدگاه، اعتماد ناشی از تعاملات هویتها با یکدیگر است و در طول زمانهای طولانی قابل ایجاد است.
وقتی توافق بر سر کلیات بین دو نیروی متخاصم بینالمللی حاصل میشود – که شاید البته همان هم کار دشواری باشد – به طور طبیعی هر یک از دو طرف بر اساس جزئیاتی کاملا متفاوت که در ذهن ترسیم کرده و در برنامه دارد، به این توافق تن داده است. آنگاه وقتی کار به توافق بر سر جزئیات اصلی برسد، این اختلافات بروز کرده و حتی همان توافق کلی را هم تحتالشعاع قرار میدهد. بدیهی است در این شرایط، بازیگری بیشتر سود میبرد که بر قواعد بینالمللی و امپراطوری رسانهای تسلط دارد و میتواند برداشت و تفسیر خود از توافق را نهادینه کرده و بازیگر دیگر را در شرایط مشکل قرار دهد.
متأسفانه در چنین شرایطی، بازیگری که به مشکل برخواهد خورد، طرف ایرانی است. این ایران است که در آن شرایط با یک توافق ناقص مواجه میشود که برداشتهای طرف مقابل از آن در اذهان جهانیان نهادینه شده است نه برداشت مسئولین ایرانی امضا کننده توافق.
اما توافق یک مرحلهای اگر چه از نظر حصول بر مبنای قواعد نظام بینالمللی، دشوارتر بهنظر میآید اما از سوی دیگر ماناتر و قابل اعتمادتر است. اگر همه چیز یکجا مورد توافق قرار گیرد، دست مذاکرهکنندگان ایرانی برای اعمال نظراتشان بازتر است و میتوانند با توافقی به ایران بازگردند که تاریخ از آن و امضاکنندگانش به نیکی یاد خواهد کرد.
این توافق هم ممکن است و هم میتواند مطلوب باشد، هرچند احتمال دارد برای حصولش تلاش بیشتری لازم باشد. باید طرف غربی قانع شود که همزمان با کلیات، روی جزئیات کار کند. البته نباید فراموش کرد که شناخت حاصل از واشنگتن طی 6 دهه گذشته، ایرانیان را مجاب میکند به این هم بیندیشند که امکان تقلب آمریکا حتی در یک توافق یک مرحلهای و شفاف هم وجود دارد.
* جزئیات شفاف
برخی تحلیلگران بهدرستی به مساله پیمان اسلو اشاره کردهاند که شاید شفاف نبودنش منجر به آن شده که سرنوشت ملت فلسطین به تفاسیر و خواستهای رژیم صهیونیستی گره بخورد. با وجود چنین سابقهای در همین منطقه، همواره این نگرانی میتواند وجود داشته باشد که یک توافق مبهم، از یکسو ایران را از حقوق هستهای محروم کند و از سوی دیگر، تحریمها را آنگونه که باید مرتفع نسازد.
یکی از مهمترین الزامات شفافیت مورد نظر در توافق هستهای، «تصریح» به حقوق ملت ایران است. این تصریح تنها نباید به حقوق هستهای باشد بلکه باید چگونگی رفع تحریمها نیز به طور کامل مورد تصریح قرار گیرد. در غیر این صورت، آن ساختار پیچیده و در هم و برهمی که آمریکاییها برای رژیم تحریمها در نظر گرفتهاند که حتی مطالعه آن سرگیجهآور است، به این راحتیها قابل رفع نخواهد بود.
باراک اوباما، اولین رئیسجمهور سیاهپوست ایالات متحده کسی است که بهدنبال نهادسازی از تحریم است. او در فضای بینالمللی، این انگاره را ایجاد کرده است که هر بازیگری که دست از پا خطا کند، دچار تحریم میشود، ایران باشد یا روسیه یا هر کشور دیگری.
بنابراین، تیم مذاکرهکننده ایرانی نباید تردید داشته باشد که واشنگتن چنین ابزار فشاری را به راحتی از دست نخواهد داد و سختترین مرحله کار، توافق در خصوص رفع تحریمهاست.
از سوی دیگر به یک نکته هم باید توجه کرد. به قول «جورج فریدمن»، مدیر اندیشکده ژئوپلتیک استراتفور، اوباما یک رئیسجمهور ورشکسته (Failed President) است. روسای جمهور ورشکسته آمریکا، از «هربرت هوور» گرفته تا بوش پسر، عموما جای خود را به جناح مقابل سیاسی دادهاند. بنابراین انتظاری منطقی است که بر اساس قاعده ادامه روند گذشته در آینده، منتظر یک رئیسجمهور جمهوریخواه در کاخ سفید در سال 2016 باشیم.
با تندروهای جمهوریخواه، حتی اجرای یک توافق کاملا شفاف مشکل خواهد بود چه رسد به توافقی مبهم و بیتصریح. پس نباید در توافق جامع، به «در عمل پذیرفتنها» دل خوش کرد.
حصول توافق یک مرحلهای و شفاف، اگرچه حتما مشکلتر از بهدست آوردن یک توافق کلی و مبهم و دردسرساز است، اما هم ممکن است و هم دستکم مطلوبتر. در مذاکره با خصم باید حتما بدترین سناریوها را در نظر گرفت و بعد توافق را امضا کرد، لذا محکم کردن کارها شرط عقل است.
به این نکته مهم هم باید توجه کرد که اگر به دست آوردن توافقی یک مرحلهای مقدور نباشد، آنگاه به طریق اولی دستیابی به توافق بر سر جزئیات پس از حصول توافق کلی هم ممکن نخواهد بود. به این ترتیب، همان بهتر که توافقی حاصل نشود تا اینکه یک توافق بد و ناقص به دست آید.