این متن بر آن است ضمن تحلیل گفتمان دوران اصلاحات و تبیین نتایج عملی این گفتمان، کمی موشکافانهتر گزارهی مورد اشارهی این روزهای اصلاحطلبان، یعنی «لزوم بازگشت به قبل از 84» را تشریح نماید.
در تحلیل گفتمان جریان اصلاحات باید اشاره کرد که در سال 1376، جریان اصلاحات با شعار تحقق گفتمانهایی نظیر «توسعهی سیاسی»، «جامعه مدنی» و... بر سریر قدرت تکیه زد. گفتمانهایی که عملاً با آرمانهای انقلاب اسلامی و امام خمینی (رحمت الله علیه) فاصله داشت و به معنای انحراف از جریان اصیل انقلاب اسلامی محسوب میشد؛ چرا که در مباحث مربوط به گفتمانشناسی، نمیتوان اثرات دالهای مرکزی یک گفتمان را بر دالهای فرعی آن نادیده گرفت. لذا وقتی اصلاحطلبان دال مرکزی گفتمانشان را «توسعهی سیاسی» در نظر گرفتند، لاجرم در راستای تحقق دالهای فرعی آن، مانند «ترویج سکولاریسم»، «عرفی شدن دین»، «نقض و نفی عدالت»، «تساهل و غیرتزدایی دینی» و... نیز گام نهادند.
این بدان معنا بود که اصلاحطلبان، جمهوری اسلامی را در فرآیند مدرنیزاسیون و حرکت در جهت تحقق ارزشهای تمدن لیبرالدمکراسی قرار داده بودند و در راستای هضم جمهوری اسلامی در جامعهی جهانی مورد نظر تمدن غرب تلاش میکردند. این در حالی بود که اساساً انقلاب اسلامی، فارغ از مدلهای مدرنیزاسیون، عزیمت و نقطهی آغازش در نفی اندیشهی غرب بود و پیشرفت را نه در تحقق ارزشهای لیبرالدمکراسی، بلکه مبتنی بر چارچوب تمدنسازی اسلامی در راستای اندیشهی مهدویت تعریف میکند و به دنبال جهانیسازی اسلام است. لذا به ضرس قاطع میتوان گفتمان اصلاحطلبان را، که به صورت یک جریان سیاسی و فرهنگی ظهور کرده و مدیریت اجرایی کشور را در دست گرفته بود، گفتمانی انحرافی در انقلاب اسلامی دانست. جریانی که در راستای تحقق دالهای مرکزی و پیرامونی گفتمان انحرافیاش تلاشهای بیشائبهای نمود؛ تلاشهایی که نتایج عملی فاجعهباری را به دنبال داشت.
این نتایج فاجعهبار ابتدا در حوزهی فرهنگ با تکیهی عطاءالله مهاجرانی بر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت اصلاحات نمایان شد. مهاجرانی با اعطای وامهای بلاعوض 3 تا 4 میلیاردی از بیتالمال مسلمین، موجب قوام فعالیت مجموعهای از روزنامههای زنجیرهای را فراهم نمود که در هجمه به هیچ یک از آرمانها و ارزشها اسلامی و نهادهای انقلابی مضایقه نکردند.
در ادامه به بخشی از مطالب و مشتی از خروارها اهانت روزنامههای زنجیرهای اشاره میشود تا مشخص شود چه چیز در راستای هدایت، حمایت و نظارت جریان اصلاحات و شخص رئیسجمهور آن، یعنی آقای خاتمی و در دوران هشتسالهی اصلاحات به وقع میپیوسته است:
«سپاه امام حسین (علیه السلام) نیز اهل خشونت بود!» (روزنامه همشهری، 31 فروردین 1378)
«در نگرش صحیح به دین، مردم حق دارند همهی مسئولین را به سؤال کشیده و از آنها انتقاد کنند. حتی اگر مسئول پیامبر و امام باشد. بلکه به خود خدا هم میتوان اعتراض کرد و او را فتنهگر نامید.» (روزنامهی ایران، تیرماه 1377)
«عقیده به فطری بودن دین، منشأ خشونت است.» (روزنامهی ایران، 1 مهر 1377)
«پیامبر و ائمه فقط در برههای از زمان صلاحیت مرجعیت را داشتهاند.» (هفتهنامهی راه نو، مرداد 1377)
«اعتقاد به عصمت، مدعایی معیوب و مخدوش است.» (هفتهنامهی توانا، شمارهی 28)
«دین را باید عرفی کرد. هر عرفی یک برداشتی از دین دارد و مجاز است به همان شیوه عمل کند. روحانیون هم اگر این شیوهها را نمیپسندند، مثل غرب که واتیکان تشکیل دادهاند، قم را تبدیل به واتیکان کنند و در آنجا خود حکومت کنند.» (روزنامهی ایران، شهریور 1377)
«مظاهر دینی چون حجاب و حیای زن، نماد عقبافتادگی است.» (ماهنامه جامعهی سالم، تیر 1377)
«ارزشهای دینی دائماً در حال تغییرند. اگر روزی فاطمه (سیلم الله علیها) میگفت بهترین زنان کسی است که نامحرم او را نبیند، امروز کسی نمیتواند این را بپذیرد.» (ماهنامهی زنان، دی 1378)
«گفتار فاطمه (سلام الله علیها) نمیتواند الگوی زنان امروز باشد.» (ماهنامهی زن، شمارهی 59، ص 35)
«برخی متکلمین... خاتمیت را به معنای پایان یافتن حجت بودن شخصیت دانستهاند. از این رو، با ختم نبوت، دیگر شخصیت هیچ کس حجت نیست.» (روزنامهی صبح امروز، 8 اردیبهشت 1378)
«زیارتنامههای امام حسین (علیه السلام) وسیلهی انتقال کینهتوزی شیعیان است... زیارتنامههای امام حسین (علیه السلام) عامیانه و شامل انتقامگیری و اختلافانگیزی است... ترویج روحیهی شهادتطلبی، ترویج خشونت و خونریزی است.» (روزنامهی نشاط، 30 فروردین 1378)
«آدمها و حتی معصومین، خودبهخود، بدون نظارت مردم و به طور اصولی در معرض انحراف هستند.» (روزنامهی عصر آزادگان، 16 دی 1378)
«انقلاب اسلامی ایران شبیه استبداد قجری است.» (روزنامهی توس، مرداد 1377)
«انقلاب اسلامی متأثر از الگوی حکومت شوروی سابق است و سرانجام آنها هم یکسان خواهد بود... جمهوری اسلامی حکومت لمپنیسم و فشار است و با قانونگرایی نمیسازد.» (هفتهنامه راه نو، شهریور 1377)
«جامعهی ولایی، انحصارگر و مستبد است.» (نشریهی پیام هاجر، شمارهی 233)
«تأسی به امام حسین (علیه السلام) در شهادتطلبی، نوعی نگرش خشونتگرایانه است.» (روزنامهی صبح امروز، 5 اردیبهشت 1378)
«عوامل خشونت در ایران سه دستهاند: 1. رزمندگان جبههها 2. گروهی از روحانیان 3. بعضی مسئولین مملکتی.» (هفتهنامه مبین، 10 مهر 1378)
اصلاحطلبان، جمهوری اسلامی را در فرآیند مدرنیزاسیون و حرکت در جهت تحقق ارزشهای تمدن لیبرالدمکراسی قرار داده بودند. این در حالی بود که اساساً انقلاب اسلامی، فارغ از مدلهای مدرنیزاسیون، عزیمت و نقطهی آغازش در نفی اندیشهی غرب بود
این نتایج فاجعهبار گفتمان اصلاحات در حوزهی فرهنگ، متوقف به روزنامهها نماند، بلکه همین سیاست در حوزهی بازار نشر کتب و سینما نیز پیگیری شد. در همین راستا، در آن دوره، یک روز هاشم آغاجری که خاتمی او را استاد تاریخ خود میدانست، دین را افیون تودهها و دولتها مینامید و مراجع معظم تقلید و مقلدین را به میمون شبیه میکرد و روز دیگر مجتهد شبستری میگفت: «زندگی اجتماعی جدید... با حلال و حرام فقهی قابل اداره نیست.» (نقدی بر قرائت رسمی از دین، محمد مجتهد شبستری، ص 18) و مانند سروشها و کدیورها و گنجیها بسیار بودند که با حمایت جریان اصلاحات، کشور را محل جولان اندیشههای منحرف خود کرده بودند.
در حوزهی سیاست خارجی هم همین شرایط حاکم بود. در واقع مبتنی بر همان دال مرکزی اصلاحات، یعنی «توسعهی سیاسی»، دالهای فرعی آن در حوزهی سیاست خارجی نظیر «لزوم تبعیت از تمدن توسعهیافتهی غرب»، «وجوب پیروی از کشورهای مدرنیست»، «عدم اهمیت حمایت از مستضعفین عالم» و... مبنای عمل دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی قرار گرفت. نتیجهی این سیاستها، که در قالب عبارت موجز «تنشزدایی» خلاصه میشد، این بود که با تمام امتیازاتی که به غرب داده بودیم، نه تنها از تمام حقوق هستهایمان منع شده بودیم، بلکه به عنوان محور شرارت، در معرض تهدید نظامی غرب نیز قرار داشتیم.
در حوزهی اقتصادی نیز شرایط بهتر از دو حوزهی دیگر نبود. دولت اصلاحات مبتنی بر همان گفتمانش، نگاه سرمایهسالاری را در اقتصاد دنبال میکرد. البته در سطح کلان، دولت اصلاحات هیچ پروژهی عظیم و جدی اقتصادی در کارنامهی خود ثبت نکرد. این امر چند دلیل داشت:
1. اساساً دولت اصلاحات با ژست «توسعهی سیاسی» و تحقق «جامعهی مدنی» بر روی کار آمده بود. لذا هیچ گاه خود را ملزم به تأمین مطالبات اقتصادی مردم نمیدانست. در تأیید این مدعا در آن دوره، این جمله از سوی اردوگاه اصلاحطلبان بسیار شنیده میشد که «مگر ما شعار اقتصادی دادیم که بخواهیم به مشکلات اقتصادی بپردازیم.» بهزاد نبوی نیز پیش از آغاز چهار سال دوم ریاستجمهوری خاتمی، در اعترافی اذعان میدارد که «ما از قبل دوم خرداد اعلام کردیم که خاتمی مرد اقتصاد نیست.» (مصاحبه با ایسنا، 16 خرداد 80)
دولت اصلاحات در سیاست خارجی، با دشمنان انقلاب اسلامی به دنبال سیاست «تنشزدایی» بود و در داخل با دوستان، سیاست «تنشزایی» و بحرانآفرینی و برخورد سیاسی و خطی را دنبال میکرد. به نحوی که خاتمی در پایان عمر دولتش، از آن به عنوان دولتی با «هر نه روز یک بحران» یاد میکند.
2. یکی از دلایلی که در دورهی اصلاحات، هیچ گونه پروژهی بزرگ اقتصادی اتفاق نیفتاد، شکنندگی و تردید تیم و تصمیم اقتصادی آقای خاتمی بود. دربارهی شکنندگی و ناهماهنگی تیم اقتصادی دولت خاتمی، روزنامهی کارگزاران، طی مقالهای با عنوان «سه دهه سرشکستگی تئوریک» مینویسد: «خاتمی آن کرد و همان نکرد. دکتر نمازی، وزیر اقتصاد میرحسین موسوی، به کابینه دعوت شد تا در کنار مرحوم دکتر نوربخش و دکتر محمدعلی نجفی، سه ضلع اقتصادی دولت خاتمی را تشکیل دهند. نتیجهی این ترکیب معلوم بود. دولت خاتمی اگر حاشیهای داشت، اختلاف نظر در میان افراد تیم اقتصادی او بود... که هیچ گاه پایان نیافت.»
در همین باره عطریانفر هم اظهار میدارد: «رک بگویم قابل قبول نیست که بعد از گذشت سهونیم سال، تازه شاهد بروز اختلاف میان دو نظریهی اقتصادی یک کابینهی مشترک باشیم. به عقیدهی من، تیم اقتصادی آقای خاتمی آلیاژی است و آزمونخطاهای بسیاری در این دورهی سهونیمساله داشته است. اما چون آلیاژها ذاتاً ناهمگوناند، نمیتوان کاری کرد.» (روزنامهی کیهان، 31 تیر 1380)
جدا از شکنندگی تیم اقتصادی دولت اصلاحات، تردید شخص خاتمی هم مزید بر علت بود. محمدعلی نجفی در این باره میگوید: «آقای خاتمی بعضی اوقات حتی در مورد این برنامهها (برنامه سوم)، که در سطح دولت توافق بر روی آن شده بود، دچار تردید میشد... ایشان هیچ گاه اطمینان صد درصد نسبت به برخی مواردی که در دولت تصویب میشد نداشتند.» (بهمن احمدی امویی، اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی، ص 423)
3. دولت اصلاحات در سیاست خارجی، با دشمنان انقلاب اسلامی به دنبال سیاست «تنشزدایی» بود و در داخل با دوستان، سیاست «تنشزایی» و بحرانآفرینی و برخورد سیاسی و خطی را دنبال میکرد. به نحوی که خاتمی در پایان عمر دولتش، از آن به عنوان دولتی با «هر نه روز یک بحران» یاد میکند. پرداختن اصلاحطلبان به این قبیل موضوعات، آنها را از عرصهی کارآمدی و پرداختن به موضوعات و برنامههای کلان اقتصادی و خدمترسانی به مردم دور کرد. این نگاه خطی و سیاسی به موضوعات، از سطح کلان مدیریتهای اجرایی تا سطوح خردتر، نظیر شورای شهر، امتداد داشت؛ به نحوی که به انحلال شورای شهر تهران انجامید.
در مجموع گفتمان دولت اصلاحات و نتایج آن، بیش از آنکه در خدمت انقلاب اسلامی باشد، در تضاد و معارضه با آن بود و عملاً انحراف از خط امام (رحمت الله علیه) و انقلاب اسلامی را نه در سطح یک «حلقهی بستهی مدیریتی»، بلکه در سطح یک جریان و پیوستار اجتماعی به وجود آورد. حال پس از گذشت چند سال از این دوران، با کمرنگ شدن حافظهی تاریخی مردم نسبت به ایشان، این جریان سخن از«لزوم بازگشت به قبل از 84» را مطرح میکند. این در شرایطی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی (مد ظله العالی) با هدایتهای خود، قطار انقلاب را در ریل خود به پیش میرانند و سخن از الگوی اسلامی و ایرانی پیشرفت به میان میآورند و از نخبگان و دانشگاهیان، پیشرفتی غیر از مدل توسعهی غرب را مطالبه میکنند و گفتمان پیشرفت و عدالت را به سکهی رایج مطالبات مردمی بدل نمودهاند.
حال باید از خود پرسید انحراف یک حلقهی بستهی مدیریتی، دلیل خوبی است برای فضا دادن به یک جریان فکریفرهنگی انحرافی؟ آیا بازگشت و ارتجاع به گفتمانی انحرافی لزومی دارد؟ باید از خود پرسید آیا رواست فرآیند تمدنسازی خود را رها کنیم و فرصت را به سیاستپیشگانی دهیم که غیر از غرب امروز تصوری از تمدن ندارند و در گذشته، یک بار در آزمون مدیریت مردود شدهاند؟ (*)
*جعفر حسنخانی؛ کارشناس مسائل سیاسی